تاوقتی که عاشقت شدم
چند ثانیه بیشتر نگذشت
ولی
از زمانی که خداحافظی کردی
تا الآن که دررا پشت سرت می بندی و می روی
قرن ها می گذرد
چه رازهایی دارد دل جا مانده و وا مانده ی من
پائیز۹۲
دیگر دارم به نبودنت عادت می کنم ٬
بسکه نیستی
جایت خالی نمی شود٬
جایت مدت هاست خالی بوده٬
فراموشم می شوی
بسکه نبوده ای!
از من گله نکن اگر دیگر نمی خواهمت
رویاهایم تمام شده اند ٬
وقتی تو تمام شدی...
حتی خداحافظی هم نمی کنم
فقط می روم
همین ...
بهمن ماه ۹۲
یا قهر کرده ای
یا گم شده ای
یا زبانم لال مرده ای
یا بدتر از همه
خودت را به مردن زده ای
دفن ات می کنم
دن کیشوت بی خاصیت من !
حال آسوده بخواب ...
دی ۹۲
یعنی ما تمام شده ایم ؟
ما که کامل بودیم با هم!
پس چه شد ؟
ترسیدی ؟
می دانم!
شجاعتش را نداشتی بمانی!
از درد کشیدن ترسیدی!
اما دیگر نترس!
مرگ درد ندارد !
آرام بخواب دل من !
پائیز۹۲
خش خش برگ ها جاری می شوند
در شعرهای من
با صدای هر پایی .
به باغ که می آمدم
به من گفتند
تا تو برسی بهارهم می آید!
به گمانم تو زودتر از من رسیده بودی ٬
بهار دیگر از باغ رفته است
و تو نیز هم ...
پائیز۹۲
تنها مانده ام و
دیوانه می شوم
یادت هست ؟یادت هست چطوربرای زنبورها شعر می خواندیم
وقتی هیاهویشان آرامِ نگاهمان را بر هم می زد ؟
یادت هست ؟ یادت هست چطور موذیانه روی شاخه ی نبات می نشستند
تا من و تو چای تلخ بخوریم !
زندگی به کام مان تلخ شد
مرگ بر زنبورها .
پائیز۹۲
دیگر چیزی جز حسرت خاطرات گذشته نیست
تابستان ۹۱
تکهای از وجودم را برایت به جا میگذارم
که هر وقت دلتنگم شدی
به مهر نگاهش کنی
و به لطف بنوازی
در سرمای غربت
جای خالی قلبم با یاد دست تو پر میشود
و قندیلهای درونم را آتش عشق تو آب میکند
فراموشم مکن