درون من

ادبیات

درون من

ادبیات

بوی بوته ی گوجه فرنگی رو دوست دارم
و بوی نخود خام را روی بوته اش
و بوی پوست گردو رو
و بوی کاج رو
یعنی من بزم ؟ 
شنا در آب سرد رو دوست دارم گرچه جراتش رو ندارم
پرش از هواپیمارو دوست دارم گرچه جراتش رو ندارم
چادر زدن در شب بیابون رو دوست دارم گرچه جراتش رو ندارم
کوهنوردی در شب رو دوست دارم گرچه جراتش رو ندارم
یعنی من بزدلم ؟
یکی بگه من چی ام ؟ 

یاد


فراموش می کنی ،
و پس می روی،
به بیگانگی !
بو می کشم
و یادت باز می آید ،
همه شاد و سحرانگیز ...
از تو همین مانده
یادی و عطری و شعری !



حلقه حلقه های رنگ ،
پاره پاره های گذشته ،
پوشیده بر تن حال!
خون بیرون از تن تو جاریست
مثل یک معجزه ،
ریز و نازک ،
و من 
گره خورده ام 
بر بند بند جانت ،
بی حواس و خیره !

 


تیر93