درون من

ادبیات

درون من

ادبیات

گذشته

برای تو نمی نویسم این بار 

که برای خودم 

به بهانه ی خودم 

به بهانه ی بهانه ی خودم 

و به بهانه ی لبخندی  

که دیرزمانی است کویری بیش نیست 

 

دیگر نیستی تا هراس از بودنم را مزمزه کنی  

دیگر نیستی تا ببینی 

نبودنت را چگونه نفس می کشم 

دیگر نیستی تا ببینی 

...نیستی 

 

شاد بودنت مرا بس 

حتی در آن هنگام که درحصار تنهائیم 

از شیره ی جانم 

به دور خود پیله می بندم  

و از لابه لای تارهای نازک اش 

به دوردست مه آلود خیره میشوم  

 

رها شده ام 

..............