درون من

ادبیات

درون من

ادبیات

فراری


یا قهر کرده ای
یا گم شده ای
یا زبانم لال مرده ای
یا بدتر از همه
خودت را به مردن زده ای
دفن ات می کنم
دن کیشوت بی خاصیت من !
حال آسوده بخواب ...

دی ۹۲

جان

به من تنیده ای
چون جان
چشمانم را که می بندم 
تو در منی
پلک می گشایم
تو با منی
فایده ای ندارد سر چرخاندن
از من مرا گریزی نیست
با تومی مانم !
ای نیمه ی گمشده ...

دی ۹۲