درون من

ادبیات

درون من

ادبیات

خیال تو

بی توام؟
با توام؟ 
بوی جنگل کاج باران خورده می آید هربار که می گذری 
صدای پای ات که می آید گوش هایم کیپ می شوند
کسی دارد بر طبل می کوبد
.......
پرده ی تور را یواشکی کنار می زنم
تا آسوده نگاهت کنم
و موهایم را لای انگشتانم تاب می دهم
و باخودم خیال می کنم

انگشتان توست که درموهایم می لولند
و دستان توست که بر کمرم حلقه شده
و نفس گرم توست که بر گردنم می لغزد
.....
آنقدر سرگرم رویایت بودم که آمدن ات را ندیدم
چه بی صدا آمدی
بوی کاج خیس 
و بوی توتون پیپ 
و صدای جرق جرق چوب های داخل اجاق
یعنی تو اینجائی
چای یاسمین برایت دم کرده ام 
همانطور که دوست داری
دیگر چیزی نمی گویم ....

نظرات 2 + ارسال نظر
Siavash پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:42 ق.ظ

It is many years that I have not read good poem like this one.the flow of emotion through words are excellent. The pure coomunicate on is established and I as an audience are am attracted to the deep, innocent and true feeling of the poet. Just incredible , excellent

مرسی سیاوش عزیز ... از مهرت سپاسگزارم فقط کاش به فارسی می نوشتی بابا جان :) همیشه به من سر بزن خوشجال می شوم ...

پروانه پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ب.ظ http://shahnamehferdowsi.blogsky.com/


اینجا چه خبره!

چی شده پروانه ؟؟ کجا چه خبره ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد