درون من

ادبیات

درون من

ادبیات

شب

به ایوان می روم
هوا دم کرده و خفه است...
انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم
و سیگاری روشن می کنم...
ستاره ای با چشمان سرخ و سپید 
می غرد و می گذرد...
به صورتم دست می کشم
مرطوب است
شب شده ام...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد